۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

(Cet obscur objet du désir (1977

آخرین فیلم لوئیس بونوئل پدر سینمای سوررئال جهان؛ بونوئل این فیلم را زمانی که 80 سال داشت ساخت؛ فیلمنامه این فیلم توسط خود بونوئل و ژان کلود کریر بر اساس رمانی به نام The Devil is a Woman نوشته شد.

از ابتدای شروع فیلم تا دقایق آخر با داستانی نسبتاً ساده و روان مواجهیم، ولی در دقایق آخر بونوئل با خلق چند صحنه پیچیده و معما گونه اثر انگشت سینمای سوررئال خودش را بجای میگذارد.

فیلم داستان گوشه‌ای از زندگی ماتیو مرد میانسالی است که از رفاه مادی و منزلت اجتماعی بالایی برخور‌دار است. در ابتدای فیلم ماتیو سطل آبی را بر روی زنی که بقول ماتیو "بدترین زن در دنیا" است و آثار کبودی و زخم بر روی صورت دارد، خالی می‌کند. وقتی مسافران علت این کار ماتیو را می‌پرسند ماتیو داستان عشق خودش را به دختر جوان، کونچیتا، نقل می‌کند. مسافران که شامل یک زن و دختر کوچکش، یک پرفسور روانشناس و یک قاضی است تنها نقش شنونده (و احتمالاً قضاوت کنندگان) را دارند. داستان اصلی فیلم از همین نقطه با فلش‌بک‌هایی به گذشته آغاز می‌شود.

نقش کونچیتا را دو بازیگر متفاوت به نامهای Carole Bouquet و Angel Molina بازی می‌کنند. استفاده از دو بازیگر برای نقش کونچیتا یکی از تکنیکهای مورد علاقه بونوئل است. در واقع بونوئل با اینکار دو شخصیت متفاوت از کونچیتا را ارائه می‌دهد. یکی دختری پاک و صادق، باکره و وفادار به اخلاقیات و دارای افکار روشنفکرانه. کونچیتا از عشق ماتیو ثروتمند راضی است ولی خودش را تسلیم هوس‌بازیهای مردانه ماتیو نمی‌کند؛ تنها یک راه برای ماتیو وجود دارد و آن احترام به شخصیت کونچینتا، احترام به آزادی او و اینکه قبول کند کونچیتا یک "شیء" نیست. در مقابل این شخصیت آرمانی، کونچیتا (و شاید تمام زنان دیگر دنیا) داری شخصیت دیگری هم هست؛ زنی طناز و عشوه‌گر و در عین حال هوسران و خودخواه که با رفتاری سادیسم گونه از آزار ماتیو لذت می‌برد.

بعد از پایان داستانی که ماتیو برای مسافران نقل می‌کند، کونچیتا سر می‌رسد و او هم مثل ماتیو سطل آبی را روی وی خالی می‌کند، کونچیتا فرار می‌کند ولی ماتیو او را در دستشویی قطار گیر می‌اندازد؛ در اینجا مجدداً شاهد نمود شخصیت دیگر کونچیتا هستیم، دست به سینه ایستاده و به ماتیو زبان درازی می‌کند!

در سکانس آخر در حالی که ماتیو و کونچیتا دست در دست هم در حال عبور از خیابانی در پاریس هستند، توجه ماتیو به فروشگاهی جلب می‌شود که زنی لباس سفید خون‌آلودی را از کیسه‌ای که قبلاً در چند جای فیلم توسط ماتیو حمل می‌شده در می‌آورد و مشغول دوختن آن می‌شود؛ ماتیو چیزی را برای کونچیتا شرح می‌هد که بیننده متوجه آن نمی‌شود؛ مجدداً کونچیتا قهر می‌کند و ماتیو التماس کنان به دنبالش می‌رود.

زمانی که این فیلم را می‌بینید شخصیتهای مثبت و منفی مدام عوض می‌شوند؛ گاهی ماتیو را تحسین می‌کنید و زمانی کونچیتا را. همینطور در این فیلم نیز مثل دیگر فیلمهای بونوئل نکات مبهم زیادی وجود دارد: گیر افتادن موش در تله زمانی که ماتیو کونچیتا را از مادرش خواستگاری می‌کند استعاره از چیست؟ افتادن مگس در لیوان مشروب ماتیو در رستوران چطور؟ بدتر از همه همان سکانس گیج کننده آخر فیلم؛ بخیه کاری لباس پاره شده و تمرکز طولانی مدت دوربین روی این صحنه و بهت ماتیو!؟ تصویر پوستر قدیمی این فیلم نیز برای من یک معماست! به گمان من کیسه‌ای که همراه ماتیو حمل می‌شده گوشه‌ای از خاطرات قدیمی ماتیو است که در جایی از فیلم توسط او بدور ریخته می‌شود. بازگویی خاطرات قدیمی وی برای کونچیتا (که احتمالاً مربوط به زن سابقش بوده) باعث رنجش کونچیتا می‌شود.

منبع: ویکی پدیای فارسی.

اطلاعات بیشتر اینجا.

هیچ نظری موجود نیست: